استدلال الهیاتی قهرمان جدایی علم و دین برای دفاع از علم در برابر فلاسفه
امیرمحمد گمینی
از همان عصر طلایی یونان باستان میان فلاسفۀ طبیعی و ریاضیدانان درباره روش صحیح شناخت طبیعت اختلاف وجود داشت. این دو گروه که با دو روش مختلف دست به شناخت طبیعت زده بودند، نه روشهای یکدیگر را به اندازۀ روش خود میپذیرفتند و نه همیشه در نتایج پژوهشهایشان توافق داشتند. فلاسفۀ طبیعی با استدلالهای قیاسی از اصول عقلی اولیه شروع میکردند و با کشف علل طبیعی به شناخت طبیعت میرسیدند، در حالی که ریاضیدانان، شامل منجمان و اپتیکدانان، از استقرای مشاهدات شروع میکردند. فلاسفه روش ریاضیدانان را معرفتبخش نمیدانستند زیرا به عقیدۀ ایشان از علل حقیقی پدیدهها شروع نمیشد و ریاضیدانان روش فلاسفه را نمیپسندیدند زیرا آن را غیریقینی میدانستند.
پس از ورود علوم یونانی به تمدن اسلامی، فلاسفهای چون ابن سینا و ریاضیدانانی چون بیرونی گاهی این اختلافات را علنی میکردند. اما در این میان فیلسوف ـ ریاضیدانانی نیز پیدا میشدند که در هر حوزه از روش خاص آن استفاده میکردند، اما کمتر به هماهنگ کردن این دو حوزه میاندیشیدند. ابن هیثم از جمله ریاضیدانانی بود که ضمن شناخت عمیق سنت فلسفۀ ارسطویی تلاش میکرد بعضی تعارضات میان کار فلاسفه و ریاضیدانان را بر طرف کند. مثلاً در زمینۀ اپتیک که اختلافی عمیق میان نظریۀ ارسطویی و نظریۀ اقلیدس دربارۀ چگونگی دیدن اشیاء وجود داشت، بعضی انتقاداتی را که به نظریه اقلیدس وجود داشت پذیرفت و نظریهای جدید بر اساس ورود پرتوهای نور به داخل چشم طراحی کرد که هم انتقادات ارسطوییان را پاسخ میداد و هم موفقیتهای هندسی اقلیدس را حفظ میکرد. ابن هیثم اما دربارۀ اختلافاتی که بین نجوم و فلسفۀ طبیعی وجود داشت، معتقد بود که منجمان باید با طراحی مدلهای جدید اشکال وارده از سوی فلاسفه را حل کنند، زیرا در این مورد حق با ایشان است.
دیدگاه ابن هیثم طرفداران بسیاری در تمدن اسلامی داشت، زیرا روش فلسفی را در بعضی موارد صحیح میدانست و از نگاه او روش ریاضیدانان یقینی و برای شناخت پدیدهها قابل قبول بود. سنت نجومیای که بعدها توسط منجمان قرن هفتم هجری ایجاد شد، نتیجۀ همین طرز تلقی و معرفتبخش دانستن هر دو زمینۀ پژوهش دربارۀ طبیعت بود. اما سنت فلسفی دیگری که در غرب جهان اسلام، به ویژه اندلس، به وجود آمد، تلقی کاملاً متفاوتی داشت. فلاسفه ای چون ابن رشد و ابن باجه که به تلقی خالصتر و راستآیینتری از فلسفۀ ارسطو دست پیدا کرده بودند، معتقد بودند نه تنها روش فلسفۀ طبیعی ارسطویی با روش ریاضیدانان قابل جمع نیست، بلکه اساساً نباید برای نجوم و اپتیکِ ریاضی ارزش معرفتی همپایۀ فلسفۀ طبیعی قائل شد. ابن رشد موارد تعارض میان فلسفۀ طبیعی و ریاضیات را بسیار بیش از مواردی که ابن هیثم مدعی شده بود، میدانست و معتقد بود با وجود تمام موفقیتهای تجربی نجوم بطلمیوسی باید آن را کنار گذاشت و نجومی مبتنی بر اصول ارسطویی بنا نهاد. بنابراین او معتقد بود که همیشه و همه جا نجوم و اپتیک باید از اصول فلسفۀ ارسطویی تبعیت کنند.
مشابه این اختلاف نظر در فضای علمی اروپای قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی نیز وجود داشت و یکی از انتقاداتی که فلاسفۀ ارسطویی از نجوم کپرنیکی میکردند، همین بود. آنها معتقد بودند صرف اینکه نجوم کپرنیکی خورشیدمرکز میتواند پدیدههای رصدی را توضیح دهد و نسبت به نجوم بطلمیوسی سادهتر باشد، نشاندهندۀ صحت آن نیست. گالیله، مانند ابن هیثم، به عنوان یک ریاضیدان در مقابل این طرز تلقی ایستاد و استدلال کرد که روش علوم تجربی یقینآور و قابل اعتماد است. اما روش استدلال گالیله با ابن هیثم متفاوت بود. بر خلاف تصور رایج که گالیله را قهرمان جدایی علم و دین میداند، گالیله یک استدلال الهیاتی برای دفاع از علم در برابر فلاسفه پیدا میکند. جملۀ مشهور گالیله که میگوید: «روح القدس نازل شد که با ما بیاموزد چگونه به آسمان (بهشت) برویم نه اینکه آسمان (افلاک) چگونه میرود.» اشاره به این نکته دارد که متون مقدس برای رستگاری بشر هستند نه اینکه طرز کار طبیعت و حرکت سیارات را به ما بیاموزند. از این سخن همیشه اینگونه برداشت شده است که گالیله زبان علم و زبان دین را دو زبان متفاوت و بیربط به هم میداند که هر کدام مسئولیت و قلمرو مستقلی دارند. اما شواهدی از آثار گالیله نشان میدهد او همانطور که متن مقدس را روشی برای رستگاری معرفی میکند، عقل ریاضی بشر را، به واسطۀ تأیید الهی، دارای قوۀ شناخت عالم معرفی میکند. گالیله مدعی بود که خداوند جهان را به زبان ریاضی خلق کرده است و این توانایی را به عقل انسان داده است که اگر زبان ریاضی را بداند بتواند طبیعت را بشناسد و به رمز و رازش پی ببرد. گالیله صراحتاً به ریشۀ فیثاغورسی این تفکر که ریاضی زبان طبیعت است اشاره میکند و آنگاه تأکید میکند که بشر به واسطۀ این عطیۀ الهی میتواند ریاضیات را با عقل خود درک کند و جهان طبیعت را بفهمد. در آن صورت حق دارد که کتاب مقدس را نیز طوری تفسیر و تأویل کند که با یافتههای عقل ریاضی هماهنگی داشته باشد، حتی اگر ظاهر متن با این یافتهها در تعارض باشد. وی در نامهای به یکی از دوستانش مینویسد:
«به نظر من در مباحث طبیعیاتی ما نباید از مرجعیت متون مقدس آغاز کنیم، بلکه باید تجربۀ حسی و استدلالهای ریاضی را مینا قرار دهیم. متن مقدس و طبیعت هر دو از عالم الهی سرچشمه گرفتهاند… اما هر آنچه در کتاب مقدس گفته شده است به قوانینی سفت و سخت در حد آن قوانینی که بر پدیدههای طبیعی حاکماند، وابسته نیست، و خداوند به همان خوبی که در متن آیات مقدس خودنمایی میکند، در این پدیدهها نیز جلوهگر شده است.»
برای مطالعه بیشتر:
معصومی همدانی، حسین، «برهان و علیت در طبیعیات و علوم ریاضی: ارسطو، ابن سینا، ابن رشد و ابن هیثم»، نامۀ فلسفی، ش۱، ۱۳۷۸.
Machamer, Peter (ed.), The Cambridge Companion to Galileo, Cambridge University Press, 1999.