- کودکی
آینشتاین در یادگیری کند بود؟
آینشتاین در یادگیری این که چگونه حرف بزند کند بود. والدینش حتا با یک پزشک هم مشورت کردند. او در قبال اولیای مدرسه یاغیگیری گستاخانهای داشت که باعث شد یکی از مدیران اخراجش کند و مدیر دیگری نیز با گفتن اینکه «او هرگز چیزی نخواهد شد» اسباب سرگرمی تاریخ را فراهم کند. اما همین ویژگیها از او یک نابغه ساخت. بیتوجهی مغرورانهاش نسبت به اولیای مدرسه او را بر آن داشت که در عقل متعارف تردید کند. رشد کند او در تکلم باعث کنجکاوی او نسبت به چیزهای عادی مثل فضا و زمان شد که بیشتر افراد بالغ آنها را مسلم و بدیهی فرض میکنند. وقتی ۵ ساله بود پدرش قطبنمایی به او داد و همین کافی بود که آینشتاین باقی عمرش در حیرت ماهیت میدان مغناطیسی باشد. و شاید مهمتر از همه اینکه او بیشتر تمایل داشت در قالب تصاویر بیندیشد تا در قالب واژهها.
- تواناییها
آینشتاین دچار اختلال یادگیری بود؟
برخی پژوهشگران ادعا میکنند میتوان نشانههای خفیفی از اوتیسم (درخودماندگی) یا سندروم آسپرگر را در کودکی آینشتاین تشخیص داد. سیمون بارون کوهن (S.Baron-Cohen)، مدیر مرکز پژوهش اوتیسم در دانشگاه کمبریج، یکی از آنهاست. او مینویسد اوتیسم با «تمایل بسیار شدیدی به سازماندهی، و تمایل بسیار پایین و غیرعادی به همدلی» همراه است. او میگوید این الگو «تواناییهای افراد مبتلا به اوتیسم در موضوعاتی مثل ریاضی یا موسیقی یا نقاشی و به طور کلی تمام مهارتهایی را توضیح میدهد که از سازماندهی سود میبرند.» البته در مورد آینشتاین چنین تشخیص افراطیای خیلی قانعکننده به نظر نمیرسد. او حتا در نوجوانی دوستان صمیمی و روابط پرشوری داشت، از بحثهای دوستانه با همتایانش لذت میبرد، ارتباط شفاهی و کلامی خوبی داشت و میتوانست با دوستانش و در کل با بشریت همدلی کند.
- قبول شدن
آیا آینشتاین در ریاضی مردود شد؟
یکی از باورهای رایج درباره آینشتاین این است که وقتی دانشآموز بود در درس ریاضی مردود شد، ادعایی که اغلب با عبارت «همانطور که همه میدانند» همراه میشود و در بسیاری از کتابها و هزاران وبسایت آمده است که برای دلگرم کردن دانشآموزان تنبل طراحی شدهاند. با جستجوی «Einstein failed math» در گوگل بیش از ۵۰۰ هزار مرجع ظاهر میشود. این ادعا حتا به ستون مشهور «باور کنید یا نه» رابرت ریپلی نیز راه یافت. در سال ۱۹۳۵ یک خاخام در پرینستون، بریده روزنامه ستون ریپلی با تیتر «بزرگترین ریاضیدان زنده در ریاضی رد شد» را به او نشان داد. آینشتاین خندید و گفت «هرگز در ریاضی مردود نشدم. قبل از ۱۵ سالگی بر حساب دیفرانسیل و انتگرال تسلط کامل داشتم.» در واقع او در دبستان بهترین دانشآموز کلاس و دانش ریاضیاش «بسیار فراتر از نیازهای مدرسه» بود. خواهرش به یاد داشت که آینشتاین در ۱۲ سالگی «اشتیاق شدیدی برای حل مسالههای پییچده در حساب داشت» و به همین علت تصمیم گرفت ببیند آیا او میتواند از این هم فراتر رود و هندسه و جبر را به تنهایی یاد بگیرد. والدینش کتابهای درسی را جلوتر برای او خریدند و آینشتاین در تعطیلات تابستان به خوبی توانست آنها را یاد بگیرد. او علاوه بر یادگیری اثباتهای داخل کتاب توانست با تلاش برای اثبات آنها به شیوه خودش، از پس قضیههای جدیدی نیز برآید. او حتا به تنهایی به روشی برای اثبات قضیه فیثاغورت نیز دست یافت.
- اندیشیدن
آیا آینشتاین به جای واژهها در قالب تصاویر میاندیشید؟
بله، سدشکنیهای بزرگ آینشتاین برآمده از آزمایشهای تجسمی است که در مغزش انجام میشد، نه در آزمایشگاه. آینشتاین استاد آزمایش فکری (Gedankenexpriment) بود. در ۱۶ سالگی تلاش کرد در ذهنش مجسم کند که سوار شدن بر باریکهای از نور چگونه خواهد بود. اگر به سرعت نور برسیم آیا امواج نور نسبت به ما ساکن به نظر میرسند؟ اما معادلات مشهور ماکسول برای امواج الکترومغناطیس امکان چنین چیزی را نمیداد. او میدانست ریاضی زبانی است که طبیعت برای توصیف عجایبش به کار میبرد، بنابراین توانست چگونگی بازتاب این معادلات در واقعیت را تجسم کند. آینشتاین ده سال با این آزمایش فکری کشتی گرفت تا سرانجام در ۲۶ سالگی به نظریه نسبیت خاص رسید.
- پندار
آینشتاین از چه تصویر ذهنی برای نسبیت خاص استفاده کرد؟
آینشتاین دو آذرخش را تصور کرد که در دو طرف یک قطار متحرک به خط آهن اصابت میکنند. شخصی که روی خاکریز خط آهن ایستاده اصابت هر دو آذرخش را همزمان میبیند، اما برای ناظر داخل قطار متحرک این دو رویداد در لحظههای متفاوتی رخ خواهند داد. قطار دارد رو به جلو حرکت میکند بنابراین نور آذرخشی که جلوی قطار زده میشود لحظهای پیش از نور آذرخشی که پشت قطار اصابت میکند، به ناظر داخل قطار میرسد. در واقع او از این آزمایش فکری دریافت که همزمانی نسبی است و به وضعیت حرکت ناظر بستگی دارد. آینشتاین در ادامه به این ایده رسید که چیزی به عنوان زمان مطلق وجود ندارد و زمان نسبی است.
- خیال
کدام آزمایش فکری آینشتان را به نسبیت عام رساند؟
انسانی را تصور کرد که در حال سقوط آزاد است. برای فهمیدن آنچه آینشتاین دید، باید ناظری را درون اتاقک یک آسانسور بسته تصور کنید که دارد به سمت زمین سقوط میکند. ناظر آزادانه در اتاقک شناور خواهد شد و هر چیزی که از جیبش بیرون آورد و رها میکند نیز کنار او شناور میمانند، درست مثل اینکه درون اتاقک بستهای باشد که در ناحیهای عاری از گرانش در اعماق فضا ساکن مانده است. در مقابل، ناظری را تصور کنید که در ناحیهای عاری از گرانش، درون اتاقک بسته قرار دارد و با حرکتی شتابدار به سوی فضا میرود. این ناظر احساس خواهد کرد که دارد به سمت کف اتاقک کشیده میشود، درست مثل اینکه تحت کشش گرانش باشد. آینشتاین نظریه نسبیت عام ار بر پایه همین همارزی گرانش و شتاب بنا کرد.
- همهاش نسبی است
آیا تصویری خیالی وجود دارد که نتیجهگیریهای او از نسبیت عام را توصیف کند؟
آینشاین به این نتیجه رسید که گرانش در واقع تابخوردگی فضا و زمان است. این را میتوان با آزمایش فکری دیگری توصیف کرد. تصور کنید وقتی توپ بولینگ را روی سطح دوبعدی یک ترامپولین قرار بدهید چه اتفاقی میافتد. توپ در بافت ترامپولین خمیدگی ایجاد میکند. سپس چند تا توپ بلیارد را روی ترامپولین غل بدهید. توپهای بیلیارد به سمت توپ بولینگ حرکت میکنند. توپ بولینگ هیچ جاذبه اسرارآمیزی (آنطور که نظریه نیوتن میگفت) اعمال نمیکند و حرکت توپهای بیلیارد صرفا ناشی از خمیدگی بافت ترامپولین توسط توپ بولینگ است. حالا همین ماجرا را در بافت چهاربعدی فضا و زمان تصور کنید. اصلا ساده نیست، اگر نمیتوانید هیچ ایرادی ندارد ما که آینشتاین نیستیم، اما او بود. آینشتاین توانست به معادلات میدان گرانش دست یابد، معادلاتی که نشان داد چطور ماده فضا را خم میکند و چطور فضای خمیده به ماده میگوید که چگونه حرکت کند.
- شکوفایی
سال معجزه آینشتاین کی بود؟
سال ۱۹۰۵. آینشتاین در سال ۱۹۰۰ دوره چهارساله تربیت معلم در دانشگاه پلیتکنیک زوریخ را به پایان رساند اما در ادامه نتوانست شغلی در دانشگاه پیدا کند و سرانجام در سال ۱۹۰۲ به عنوان بازرس درجه سه در اداره ثبت اختراعات سوئیس مشغول به کار شد. او در اوقات فراغتش در آن دوره چهاره مقاله نوشت که در سال ۱۹۰۵ منتشر شدند، مقالاتی که فیزیک را زیرورو کرد. نخستین مقاله نشان داد که نور هم موج است و هم ذره. دومین مقاله وجود اتمها و مولکولها را ثابت کرد. سومی، نظریه نسبیت خاص بود و نشان داد که چیزی به عنوان زمان یا فضای مطلق وجود ندارد. و چهارمی به همارزی انرژی و جرم اشاره داشت که با مشهورترین معادله تاریخ فیزیک توصیف میشود: E=mc۲.
- فعالیت فوق برنامه
زندگی شخصی آینشتاین چطور بود؟
میلوا ماری (M.Mari)، تنها زن حاضر در کلاسهای فیزیک آینشتاین در دانشگاه، صربستانی دمدمیمزاج و عبوسی بود که با بازبینی روابط ریاضی در کارهای آینشتاین به او کمک میکرد. این دو وارد رابطه عاشقانه پرشوری شدند و یک دختر نامشروع داشتند که آینشتاین موافقت کرد حتا پیش از دیدنش سرپرستیاش را واگذار کند. آنها بعدا ازدواج کردند که حاصل آن دو پسر بود. سرانجام رابطه آنها خراب شد و آینشتاین میخواست از او جدا شود. آینشتاین فکر میکرد یکی از چهار مقاله سال ۱۹۰۵ سرانجام جایزه نوبل میبرد بنابراین به میلوا پیشنهاد کرد اگر با طلاق موافقت کند، پول جازهای که بعدا خواهد گرفت را به او میدهد. میلوا یک هفته فکر کرد و معامله را پذیرفت. نظریههای آینشتاین بیش از حد رادیکال بودند و اعطای جایزه نوبل به او تا سال ۱۹۲۲ طول کشید با این حال آینشتاین به عهدش وفادار ماند و میلوا هم به پولش رسید.
- همکار
میلوا ماری واقعا استحقاق این را دارد که همکار آینشتاین تلقی شود؟
خب، او در ریاضی به آینشتاین کمک کرد و البته او را تحمل میکرد که این یکی به مراتب سختتر بود. اما بررسی دقیق نامههای آنها و گزارشهای بعدی نشان میدهد که تمام ایدهها متعلق به آینشتاین بود. با این حال او شایسته تقدیر است که توانست بر بیشتر مشکلاتی غلبه کند که در آن دوران پیش روی زنانی قرار داشت که میخواستند فیزیکدان باشند.
- نظریه
نسبیت چقدر پذیرفته شد؟
دانشمندان ابتدا مطمئن نبودند که نظریه نسبیت عام درست است. اما آینشتاین آزمایش هیجانانگیزی را پیشنهاد کرد. در کسوف کامل بعدی در سال ۱۹۱۹، دانشمندان باید میتوانستند اندازه بگیرند نور ستارگان دوردستی که از کنار خورشید عبور میکند به واسطه گرانش خورشید چقدر خم خواهد شد. نیویورک تایمز تیتر شش طبقهای زد: «تمام نورها در آسمان کج میشوند / مرد علم کم و بیش نگران نتایج رصد کسوف است / نظریه آینشتاین پیروز میشود.» اینها متعلق به دورهای است که آدمها میدانستند چطور باید تیترهای بزرگ بزنند. به شهرت رسیدن آینشتاین منجر به تولد عصر جدیدی از شهرت شد. او به ابرستاره نوظهور علم و نماد انسانیت تبدیل شد، یکی از مشهورترین چهرهها بر زمین. مردم با حرارت تلاش میکردند از نظریههایش سر دربیاورند، آینشتاین را تا حد خدای نبوغ بالا بردند و از او یک قدیس سکولار ساختند.
- جایزه بزرگ
چرا اینقدر طول کشید تا آینشتاین جایزه نوبل بگیرد؟
مقالات ۱۹۰۵ آینشتاین در ابتدا گیجکننده و اثباتنشده به حساب آمد. آینشتاین نخستین بار در سال ۱۹۱۰ ویلهلم استوالد (W.Ostwald)، برنده نوبل شیمی و همان کسی که ۹ سال پیش تقاضای کار او را رد کرده بود، برای دریافت جایزه نوبل فیزیک نامزد شد. استوالد به نسبیت خاص ارجاع داده بود اما کمیته سوئدی نوبل خواست و وصیت آلفرد نوبل را در نظر داشت که بر اساس آن جایزه باید «مهمترین اکتشاف یا اختراع» برسد و به این نتیجه رسید که نظریه نسبیت خاص دقیقا هیچیک از این دو (اختراع یا اکتشاف) نبود. اعلام این خبر هیجانانگیز در نوامبر ۱۹۱۹ که رصدهای کسوف بخشهایی از نطریه او را تایید کرد، میبایست سال ۱۹۲۰ را به سال آینشتاین تبدیل میکرد. اما این بار پای سیاست به میان آمد. در واقع تا آن موقع عمده توجیههایی که برای ندادن جایزه نوبل به آینشتاین مطرح میشد، علمی بودند: کار او کاملا نظری بود، و رسما شامل «کشف» هیچ قانون جدیدی نمیشد. پس از رصدهای کسوف، بحثهای علیه آینشتاین بیشتر رنگ و بوی سوگیریهای فرهنگی و شخصی پیدا کرد، از جمله یهودیستیزی. از نگاه منتقدانش، این حقیقت که او به یکباره به جایگاه سوپراستاری علم رسیده بود بیشتر نشانه خودبزرگبینی و بهرخکشیدنش بود تا شایستگی او برای جایزه نوبل. بنابراین جایزه نوبل فیزیک ۱۹۲۰ به کسی داده شد که درست نقطه مقابل آینشتاین بود: شارل ادوارد گیوم (C.Guillaume)، دانشمندی که با بالا بردن دقت واحدهای اندازهگیری استاندارد و کشف آلیاژهای فلزی با کاربردهایی مثل ساختن خطکشهای خوب، اثر ناچیزی در علم داشت. سال ۱۹۲۱ شور و هیجان عموم نسبت به آینشتاین به اوج خود رسیده بود و حمایت همهجانبهای از برندهشدن او میشد، در واقع این حس آشکار وجود داشت که اگر امسال هم آینشتاین جایزه نگیرد باید کاسهای زیر نیمکاسه باشد. اما کمیته نوبل هنوز برای این کار آماده نبود و این بنبست داشت دردسرساز میشد. راه برونرفت از این وضعیت توسط فیزیکدان نظری دانشگاه اوپسالا به نام کارل ویلهلم اسن (C.Oseen) ارارئه شد که در سال ۱۹۲۲ به کمیته نوبل پیوست. او دریافت که کل موضوع نسبیت خاص به حدی محل مناقشه است که بهتر است مسیر دیگری در پیش گرفته شود. بنابراین اسن تلاش کرد به کمیته فشار بیاورد که جایزه نوبل را به خاطر «کشف قانون اثر فتوالکتریک» به آینشتاین بدهند. تکتک واژههای این عبارت کاملا فکرشده و حسابشدهاند. البته این نامزدی برای نسبیت نبود. در واقع، برخلاف آنچه که توسط برخی مورخان گفته شده، این نامزدی به خاطر نظریه کوانتومی آینشتاین درباره نور نبود، هرچند تمرکز اصلی مقاله ۱۹۰۵ آینشتاین در ارتباط با اثر فتوالکتریک، بر همین نظریه بود. به بیان دیگر نامزدی آینشتاین نه به خاطر نظریههایش که برای کشف یک قانون بود. به این ترتیب آینشتاین در سال ۱۹۲۱ و بر اساس اعلام رسمی کمیته جایزه «به خاطر خدماتش به فیزیک نظری و بهویژه برای کشف قانون اثر فتوالکتریک» نوبل فیزیک گرفت. آینشتاین در ادامه نیز نه برای کارهایش در مورد نسبیت و گرانش و نه برای هیچ چیز دیگری جز اثر فتوالکتریک، نوبل نگرفت.
- نمادین
نظریههای آینشتاین چه اثرات فرهنگی داشت؟
به مدت نزدیک به سه قرن جهان مکانیکی آیزاک نیوتن که مبتنی بر قطعیتها و قوانین مطلق بود، با باور به علتها و معلولها، نظم و حتا وظیفه، بنیاد روانشناختی روشنگری و نظم اجتماعی را شکل داده بود. سپس دیدگاه دیگری به جهان ظهور کرد که در آن فضا و زمان وابسته به چارچوبهای مرجع بودند. این رد ظاهری قطعیتها بدعتآمیز و حتا شاید بیخدایی به نظر میرسید. نسبیت به طور غیرمستقیم به نسبیگرایی جدیدی در اخلاق و هنر و سیاست ربط داده شد. ایمان به امور مطلق، نه تنها در مورد زمان و فضا بلکه درباره حقیقت و اخلاق نیز کاهش یافت. ایدههای نامتعارف و خلاقانه در همه جا شایع شد: پیکاسو، جویس، فروید، استراوینسکی، شوئنبرگ و دیگران بندهای متعارف را گسستند. برداشتی از جهان نیز به این معجون افروده شد که بر اساس آن به نظر میرسد فضا و زمان و ویژگیهای ذرات مبتنی بر تغییرات مشاهدات است.
- باور
آینشتاین به نسبیگرایی اخلاق باور داشت؟
بسیاری (از جمله آنهایی که تحقیرشان باعث تشدید یهودیستیزیشان شد) آینشتاین را نسبیگرا میدانستند. اما واقعا اینطور نبود. پشت تمام نظریههای آینشتاین، از جمله نسبیت، جستوجویی برای یافتن قطعیتها و امور مطلق قرار داشت. در واقع او فکر کرده بود که عنوان شاهکارش را به جای «نظریه نسبیت»، «نظریه ناوردایی» بگذارد چراکه نظریهاش مبتنی بر ناورداییها و قطعیتهایی بنیادی بود. اعتراض او به مکانیک کوانتوم هم این بود که این نظریه فرض میکند واقعیتهای جهان به مشاهدات ما از آن بستگی دارد که آشکارا در تقابل با این باور آینشتاین بود که مستقل از توانایی ما در مشاهده آن، تنها یک واقعیت وجود دارد.
- تبار
هویت یهودی آنشتاین چه نقشی در زندگی و دستاوردهایش داشت؟
وابستگیاش به یهودیها قویترین پیوند او در زندگی بود، حتا با اینکه به آیینهای این دین وفادار نبود. هم در برابر شهرت و محبوبیت آینشتاین و هم در برابر ماهیت انتزاعی و ظاهرا بدعتآمیز نظریه نسبیت، واکنشهای یهودیستیزانهای وجود داشت. اما افزایش این یهودیستیزیها باعث شد آینشتاین بیش از پیش با یهودیها احساس نزدیکی کند. نخستین سفرش به آمریکا به خاطر جمع کردن پول برای جنبش صهیونیسم بود. آینشتاین در سال ۱۹۳۳ از دست هیتلر گریخت و برای همیشه به پرینستون رفت. در اواخر عمر، ریاست جمهوری اسرائیل به آینشتاین پیشنهاد شد اما او مودبانه نپذیرفت.
- ایمان
آینشتاین به خدا ایمان داشت؟
بله. او تعریفی غیرشخصی و دئیستی (باور به وجود خدا به عنوان آفریننده گیتی که دخالتی در عملکرد آن ندارد) از خدا داشت اما عمیقا باور داشت که اثر دست خدا در هماهنگی قوانین طبیعت و زیبایی تمام آنچه که وجود دارد، منعکس شده است. آینشتاین اغلب به خدا متوسل میشد مثل وقتی که در مخالفت با مکانیک کوانتوم گفت خدا تاس نمیاندازد. باور آینشتاین به چیزی بزرگتر از خودش باعث شد ترکیب عجیبی از اعتماد به نفس و فروتنی در او به وجود آید. عبارت مشهوری دارد که میگوید «روحی در قوانین جهان پیداست – روحی بسیار متعالیتر از روح انسان، چیزی که ما با قدرتهای ناچیزمان باید در برابرش احساس فروتنی کنیم. از این طریق، طلب علم منجر به نوع خاصی از احساس دینی میشود.» وقتی به صراحت از او سوال میشد به خدا ایمان دارد همیشه اصرار میکرد که داشت و یک بار اینطور پاسخ داد: «وضعیت ما مثل وضعیت بچه کوچکی است که وارد کتابخانه عظیمی مملو از کتابها با زبانهای مختلف میشود. بچه میداند کسی باید این کتابها ار نوشته باشد اما نمیداند چگونه. زبان آن کتابها را نمیفهمد. بچه شک مبهمی میبرد که باید نظم اسرارآمیزی در چیدمان کتابها باشد اما نمیداند که این نظم چیست. به نظر من حتا باهوشترین انسانها نیز در برابر خدا چنین وضعیتی دارند. ما جهانی را میبینیم که به طرز حیرتآوری آراسته و منظم است و از قوانین معینی پیروی میکند اما تنها درک مبهمی از این قوانین داریم.»
- آزمون زمان
آیا نظریههای آینشتان هنوز هم پذیرفتهاند؟
بله. حکایت آینشتاین سرتاسر پهنه وسیع علم را فراگرفته است، از بینهایت کوچک تا بینهایت بزرگ – از کوچکترین رویداد قابلتصور، گسیل فوتونها، تا بزرگترین رویداد قابلدرک، انبساط کیهان. یک قرن پس از پیروزیهایش، ما همچنان در جهان آینشتاین زندگی میکنیم. در سلولهای فتوالکتریک و تلویزیون، برق هستهای و لیزرها، سفر فضایی و حتا نیمهرساناها، همه جا ردپای او به چشم میخورد. او نامهای خطاب به روزولت را امضا کرد که در آن پروژهای برای ساخت بمب اتم پیشنهاد شده بود. وقتی تصویر ابر قارچ حاصل از انفجار بمب اتم را مجسم میکنیم، حروف معادله مشهور او که جرم را به انرژی نسبت میدهد در برابر چشمانمان تاب میخورد. دو نظریهای که آینشتاین در سال ۱۹۰۵ وارد قرن بیستم کرد – نظریه کوانتوم و نسبیت – همچنان ستونهای دوقلوی (هرچند تاحدی با یکدیگر ناسازگارند) فیزیک نظری هستند.
- سایر نظریهها
آیا آینشتاین مکانیک کوانتوم را رد کرد؟
او باور داشت مکانیک کوانتوم، که احتمالات و عدمقطعیتها در بنیادش هستند، توصیف کاملی از جهان ارائه نمیکند. آینشتاین نیمه دوم عمر حرفهایاش را صرف یافتن ضعفها و اشکالات این نظریه کرد تا بتواند آن را در ذیل نظریه یکپارچهای بگنجاند که قطعیت و جبرگرایی را به فیزیک برمیگرداند. او موفق نشد اما کوشش غریبانه و سرسختانهاش در این راه، چیزهای زیادی از شخصیت و ذهن آینشتاین را به ما نشان میدهد.
- دیدگاهها
دیدگاههای سیاسی آینشتاین چگونه بود؟
تا پیش از به قدرت رسیدن هیتلر صلحطلب بود اما ظهور این دیکتاتور باعث شد آینشتاین در معادلات جغرافیای سیاسیاش بازنگری کند. بمب اتم با اصرار و ترغیب او ساخته شد اما بعد به یکی از رهبران جنبشی تبدیل شد که برای یافتن راههای کنترل آن شکل گرفت. درست همانطور که در علم به دنبال نظریهای یکپارچه بود در عالم سیاست نیز به دنبال یک فدارلیسم جهانی بود که بتواند در میان کشورهای رقیب نظم برقرار کند. باور او به ارزش آزادی اندیشه و بیان، و اشتیاقش برای به مبارزه طلبیدن صاحبان قدرت او را به یکی از مخالفان سرسخت مککارتیسم تبدیل کرد. ارتباطات آینشتاین با آلمان و صهیونیسم، عقاید سوسیالیستیاش و البته روابط او با چهرههای شاخص کمونیسم در مجموع اداره تحقیقات فدرال ایالات متحده (افبیآی) را بر آن داشت که در دوران مککارتیسم پروندهای برای آلبرت آینشتاین باز کند، پروندهای که تا پیش از بسته شدن حجم آن در بایگانی افبیآی به ۱۴۲۷ صفحه رسید.
- پایان
با وجود مقاومت آینشتاین در برابر مککارتیسم و «عدم قطعیت کوانتوم»، آیا او در آخر عمر احساس سرخوردگی میکرد؟
سرنوشت آینشتاین این نبود که مرگ غمانگیزی داشته باشد. او سرانجام آزادیهای آمریکا را درک کرد و از این بابت خوشحال بود که پس از افراطیگریهایی مثل بازجوییهای دوران مککارتیسم، دمکراسی به سوی متعادل کردن خوش حرکت کرد. در بستر مرگ در سال ۱۹۵۵ داشت روی متن سخنرانیاش کار میکرد که قرار بود در روز استقلال اسرائیل انجام دهد. متن اینطور آغاز میشود «امروز با شما نه به عنوان یک شهروند آمریکایی و نه به عنوان یک یهودی بلکه به عنوان یک انسان سخن میگویم.» در آن آخرین شب، نگارش این متن را کنار گذاشت و دفترچهای را برداشت که پر بود از محاسبات و فرمولهای ریاضی درهموبرهم. آینشتاین تا آخرین دم سخت تقلا کرد نظریه میدان یکپارچهاش که تمام عمر از دست او گریخته بود را پیدا کند. و آخرین چیزی که نوشت، درست پیش از آنکه درد بر او چیره شود، یک خط دیگر از علائم و اعدادی بود که امید داشت او، و همه ما، را یک گام کوچک به روح آشکار در قوانین جهان نزدیک کند.